رقابت بین «توهم ژاپن اسلامی» و «تمدن اسلامی»
تأملی بر کشمکشهای گفتمانی انتخابات 92
کارآمدی نظام جمهوری اسلامی بیتردید پس از تحقق ایدهی مردمسالاری دینی، دومین مسئلهی نظام جمهوری اسلامی است و البته با توجه به ساختار قانون اساسی و بسط ید دولت در امور اجرایی، بار اصلی کارآمدسازی نظام بر عهدهی قوهی مجریه است. اینک و در فاصلهی نزدیک به سه ماه مانده تا یازدهمین انتخابات ریاستجمهوری، به نظر میرسد آنچه در میان هیاهو و دیالوگهای انتخاباتی مبنی بر ائتلافها و آمدنها و نیامدنها، کمتر مورد توجه قرار میگیرد ـحتی در محافل نخبگانیـ نگاه ریشهای به نیازهای گفتمانی انقلاب و ایدههای حکومتداری ِسرشاخههای اصلی جریانها و گروههای سیاسی است. در این مقال، سعی خواهیم کرد اندکی به واکاوی این مسئله بپردازیم.1. تفاوت قرائتها در نسبت سنت و تجدد در گروههای سیاسی
در یک نگاه کلان، سه قرائت از اسلام در بین جریانهای سیاسی وجود دارد که عبارتاند از:1-1. قرائت سکولاریستی:
هرچند جریانهای قائل به این قرائت، پس از سال 60، کمتر توانستند در عرصهی سپهر سیاسی کشور با پرچم گروههای خود ظهور و بروز پیدا کنند، اما همواره در برخی محافل نخبگانی، هیئتهای علمی در دانشگاهها و کلونیهای رسانهای و در لایههای مشورتی و بعضاً اجرایی میانی دولتها، به خصوص حد فاصل سالهای 76 تا 84، حضور داشتهاند.1-2. طرفداران پیوند مدرنیته و اسلام:
کسانی هستند که تجدد یا لااقل وجوهی از تجدد را قبول دارند، اما آن را فاقد یک اخلاق و معنویت قابل قبول میدانند و میخواهند ترکیبی از معنویت و اخلاق اسلامی با دستاوردهای تجدد بسازند. ایدهآلی که این گروه برای دنیای اسلام ارائه میدهد ایجاد یک ژاپن اسلامی است که پیشرفت و توسعهی ژاپن را توأم با اخلاق و معنویت اسلامی داشته باشد. ایدهای که کراراً در دورهی موسوم به حاکمیت کارگزاران در دولت مطرح میشد، اما هیچ گاه دربارهی مبانی عملیاتی آن و نسبتش با فراگفتمان انقلاب اسلامی توضیحی داده نشد و گویا تنها کاربرد تبلیغاتی داشت.1-3. طرفداران تمدن اسلامی:
این عده معتقد به مدنیتی متمایز با جریان تجددند و مدعی هستند که اسلام میتواند تمدن جدیدی را مبتنی بر فرهنگ، معنویت، اخلاق و ایدئولوژی اسلام بنا گذارد. تمدنی در پنج مرحله که پس از گذار از دورهی دولت اسلامی میتواند تحقق پیدا کند.این سه تفکر در نگرش به اسلام، در نگرش به غرب، در تحلیل انقلاب اسلامی، در تحلیل دشمنان انقلاب اسلامی و در تقابلهایی که با انقلاب اسلامی وجود دارد، با هم تفاوت دارند و بر همین اساس، در ساخت ایران و به دنبال آن، در تدبیر کل جامعهی اسلامی نیز با هم متفاوتاند. همچنین در مواجهه با مسائل نیز سه نوع استراتژی و نگرش اصولی و خطمشی متفاوت از هم دارند. البته سکولاریستها و طرفداران مدرنیتهی اسلامی، با اینکه در مبانی و در تحلیل از اسلام و انقلاب اسلامی و جریان قدرت در جهان، تحلیلهای متفاوتی دارند، اما در عمل و در صحنهی انتخابات 92، یکی میشوند و ادبیات علمی و ادبیات ادارهی آنها، یک مسیر را طی خواهد کرد.
شرحی بر اختلافنظر این سه جریان
1. اختلافنظر در موضوع اسلام
1-1. اسلام لیبرال:
این گروه با قاطعیت و صراحت اعلام میکنند که اسلام یک دین معنوی حداقلی و مربوط به حوزهی حیات فردی و زندگی شخصی و معنوی انسان است که البته با تحلیلهای عرفانی اخیر خود، این حداقل را هم نسبی میکنند. میگویند اسلام دینی سیاسی نیست که بتواند مدعی سرپرستی حیات اجتماعی بشر و ایجاد یک تمدن نوین باشد، بلکه دینی است که میخواهد زندگی باطنی و فردی انسانها و یک نوع معنویت فردی را مدیریت کند؛ یعنی یک دین حداقلی محض در اخلاق، اعتقادات و فقه و حتی این حدی را نیز که فقه کنونی دارد جزء اسلام نمیدانند. این جریان احکام اجتماعی اسلام را با برداشتی که از نظریات بعضی فیلسوفان غرب دریافت کرده است، اجزای بالعرض اسلام و به تعبیر دیگر، جملات معترضهی در متن دین میداند.همچنین احکام اجتماعی را از بنیانهای اساسی دین نمیداند و معتقد است دین، مربوط به معنویات و حوزهی عبادات است و در حوزهی تدبیر اجتماعی هیچ سخن جدی و مهمی ندارد. اگر هم در این زمینهها حرفی داشته باشد، همان فرهنگ رایج قبیلهای آن دوران است و به درد تدبیر جامعهی قبیلهای میخورد. بعد هم به صراحت ادعا میکنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این امور هیچ ویژگی و امتیازی ندارند و علوم متداول ایشان ناشی از فرهنگ اجتماعی و تحت تأثیر جامعهی خودشان است.
این حرف سکولاریستهای مسلمانی است که خیلی هم ادعای مسلمانی میکنند و در مدح حضرت، شعر هم میگویند، ولی در آخر خط، یک اسلام در حد اندیشهها و عرفان مولوی عرضه میکنند. نگاه بعضی از آنها این است که انسانشناسی مولوی بسیار جامعتر و اصولیتر از آن چیزی است که در قرآن عرضه شده است. عقلانیت خودبنیاد را هم ابزار این کار میدانند. شاخصترین ایدئولوگ این جریان عبدالکریم سروش است و در لایههای بعدی، با اندکی اغماض، میتوان به ملکیان اشاره کرد. این جریان در جریان انتخابات 88 صریحاً از آقای مهدی کروبی حمایت کرد که میزان آرای فرد مذکور، میتواند میزان حامیان اجتماعی این گفتمان را تا حدودی مشخص کند.
1-2. طرفداران پیوند اسلام و مدرنیته:
این جریان معتقد است اسلام یک دین سیاسی است که در حوزهی حیات اجتماعی نیز حرف برای گفتن دارد. این افراد برای اسلام حکومت قائلاند، اما نه یک حکومت حداکثری که تمدن جدیدی را مبتنی بر فرهنگ جدید در مقیاس جهانی بنا کند تا مستلزم عقلانیت و ساختارهای جدید باشد. این نگاه، از آغاز برقراری تعامل جدی بین غربِ مدرن و دنیای اسلام به وجود آمد. اینها معتقدند که غرب سالها در ابعاد مختلف و از جمله ابعاد سیاسی، علمی و تکنولوژیک اقتدار داشته و کمکم از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و فرهنگ و نظام آن جهانی شده است. در دنیای اسلام متفکرینی هستند که میگویند غرب، خوب و بد دارد.1-3. طرفداران تمدن اسلامی:
دیدگاه این جریان بر این عقیده استوار است که اسلام یک دین حداکثری است و حکومت، حکم اولی اسلام و مطلقه است. اسلام را در شریعت خلاصه نمیکنند، باطن این دین را ـکه توحید و بعد هم خلافت استـ میبینند. تحقق اسلام را نه فقط به جریان شریعت، بلکه به تحقق خلافت الهی میدانند و میگویند جامعه وقتی اسلامی میشود که خلافت الهی در آن جریان پیدا کند و مدیریت، اسلامی شود. البته شریعت هم اجرا شود و این بسیار متفاوت است با اینکه دین در شریعت خلاصه شود و این محقق نمیشود، جز با مشارکت مطلوب و آگاهانهی مردم در امر حکومت و تحقق جدی نقش مردم در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی، چون حضور در انتخابات یا اقتصاد مردمی و...2.اختلافنظر در نگرش به غرب
2-1. سکولاریستها:
این جریان از یک طرف به انقلاب اسلامی در خلوت و یا حتی جلوت، حمله میکنند و از طرفی آمریکا را ـکه شش هفت سال است به عراق آمده و یک میلیون و دویست هزار نفر آدم، زیر چتر حمایت و با برنامهریزی آنها کشته شدهاندـ یک تمدن حق میدانند؛ تا جایی که معتقدند اخلاق انبیا در آن جریان پیدا کرده است. این گروه بر این باور است که معیشت کاری با انبیا ندارد و باید خود بشر آن را طراحی کند. به نظر اینان، سکولار بودن به معنای ناحق بودن نیست، بلکه عین حقانیت است و اگر دینی شود ناصواب و ناحق میشود.نگاه آنها به غرب یک نگاه سیستمی است و آنها کل ابعادتمدن غرب را با هم میبینند؛ یعنی میدانند که ریشهی این تمدن، سکولاریسم است و لایهی بعدی آن، عقلانیت مدرن و بعد هم ساختارهای اجتماعی و محصولات مدرن است. در کل، اینها غرب را یک سیستم بههمپیوسته و کل آن را یک تمدن مطلوب، معقول، عقلانی و اخلاقی میدانند و البته به نظر میرسد، از این جهت، نگاه دقیقتری به غرب نسبت به گروه دوم دارند.
آنها میگویند اخلاق تمدن این گونه است، اما بر این باورند که اخلاق دینی مربوط به زندگی فردی و حوزهی باطنی انسان است و البته این نگاه خود میتواند بیانگر نحوهی تعامل دیپلماتیک دولت احتمالی این جریان و غرب باشد.
2-2. طرفداران پیوند مدرنیته و اسلام:
این گروه غرب را یکپارچه مثبت نمیبیند، سیستمی هم نمیبیند، بلکه جزایری مستقل از هم میبیند. تلقی این گروه آن است که میشود اخلاق غرب را از تکنولوژی غرب و ساختارهای اجتماعی و روش مدیریت غرب را از ارزشهای آن جدا کرد. این گروه نه تنها غرب را یکپارچه نمیبیند، بلکه گاهی عمیق هم نگاه نمیکند و غرب را در لایههای رویین آن خلاصه میکند؛ یعنی طبقهی دهم این برج را میبیند، ولی شالوده و بنای چندین طبقهی زیرین آن را نمیبیند. این جریان بر این باور است که میشود غرب را تجزیه کرد، سپس تکنولوژی و توسعه به مفهوم غربی را از غرب گرفت و با اخلاق و معنویت اسلامی ترکیب کرد. اینان از تجزیهی غرب به خوب و بد، ترکیب ژاپن اسلامی را استنتاج میکنند و خیال میکنند میشود توسعهی غربی و فرهنگ اسلامی را ترکیب کرد.2-3. طرفداران تمدن اسلامی:
حضرت امام (رحمت الله علیه) و طرفداران تمدن اسلامی، کلیّت جریان تمدنی غرب را منفی میدانند؛ هرچند نمیگویند که هیچ عنصر مثبت یا موحدی در غرب نیست، اما جهت کلی این تمدن را باطل میدانند. این جریان، تمدن غرب را به صورت یک منظومه و سیستم و دارای لایههای عمیق میبینند و میگویند کوه یخی است که بیشترِ آن زیر آب است؛ برجی است که شالودهی آن از آنچه مشاهده میشود خیلی اساسیتر است. لذا غرب را مجموعهای بههمپیوسته و دارای عمق و سطح میبینند و معتقدند کلیّت این جریان، منفی است. این مطلب در بعضی از آثار امام نیز قابل مشاهده است. حضرت امام (رحمت الله علیه) از همان دورهای که در جواب «اسرار هزارساله»، کشفالاسرار را نوشتند، کلیّت غرب را مثبت نمیدانستند. گاهی از کل تمدن غرب به بتپرستی مدرن تعبیر میکردند و گاهی نظامهای اجتماعی آنها را تحقیر نموده و حملههای زیادی نیز به دو نظام سرمایهداری و سوسیالیست میکردند. نگاه مقام معظم رهبری نیز به غرب این گونه است.نگاه گروه اول و دوم به غرب تا حدودی از سر فریفتگی است و این فریفتگی عامل استعمار مدرن است؛ استعماری که مدتهاست اردوکشی نظامی را کنار گذاشته است؛ هرچند الآن به علت ضعف فرهنگ مجبور شده است به عقب برگردد و در مواجههی تمدنی با اسلام، اردوکشی نظامی کند. غرب در یکی دو قرن اخیر، به ویژه بعد از جنگ جهانی، اردوکشی نظامی را کم کرده است و بیشتر از طریق ایجاد فریفتگی پیش میرود. متفکرینی را تربیت میکند که فریفتهی غرب هستند؛ مثلاً کسانی مانند تقیزاده که میگویند نجات ما در غربی شدن است و باید از مغز سر تا نوک پا غربی شویم. این افراد لازم نیست جاسوس باشند، چون با توجه به شیفتگی و فریفتگی به غرب و فرهنگ غرب، عملاً کاردار فرهنگی غرب هستند، ولو اینکه ایرانی باشند. لذا در صورتی که کشور را دست آنها بدهید، آن را به غرب تحویل میدهند.
اما نگاه جریان سوم، نگاه فریفتگی به غرب نیست و راه سعادت بشر را انحلال در جریان تجدد نمیداند، بلکه حاکمیت بر تجدد و تسخیر آن را به نفع اسلام میداند و این مطلب را به نوعی در همهی سخنان امام (رحمت الله علیه) میتوان دید.
3. تفاوت نگاه به انقلاب اسلامی
3-1. سکولاریستها:
این جریان، انقلاب اسلامی را تا جایی حق میداند که حداکثر یک حرکت ملی عدالتخواهانه باشد؛ یعنی نظام تا جایی خوب است که از نظام پادشاهی به یک نظام دمکراتیک تغییر یابد. در غیر این صورت، بقیهی ادعاهای انقلاب اسلامی را ناحق میداند. این عده از همان اول انقلاب میگفتند صادر کردن انقلاب بیمعنی است، شما چیزی ندارید که بخواهید صادر کنید، اگر میتوانید، بروید کشور خودتان را بسازید. همچنین اینکه بگویید انقلاب به جمهوری اسلامی منتهی شود، غلط است؛ باید جمهوری دمکراتیک باشد. ملیمذهبیها وقتی اصل ولایت فقیه در قانون اساسی تصویب شد، تصمیم گرفتند مجلس خبرگان را منحل کنند.3-2. طرفداران پیوند مدرنیته و اسلام:
اینها انقلاب اسلامی را انقلابی میدانند که فراتر از یک انقلاب ملی است و مأموریتهای بزرگتری دارد. در داخل میخواهد جمهوری اسلامی درست کند، در خارج هم مدعی است که میخواهد موازنه را به نفع اسلام تغییر دهد، ولی این تغییر موازنه باید در تعامل و همکاری با غرب باشد، نه در مبارزهی با آن. نگاه این گروه بر خلاف نگاه و شعار امام است که میفرمودند: مبارزه تا فتح قلههای کلیدی عالم؛ مبارزه تا زمانی که کلمهی «لا اله الا الله» در جهان طنینانداز شود؛ تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.3-3. طرفداران تمدن اسلامی:
گروه سوم، انقلاب اسلامی را فقط یک انقلاب ضداستبدادی یا ضداستعماری نمیداند، بلکه آن را یک انقلاب حقیقتاً معنوی و اسلامی میداند که از متن حقیقت هستی و از اعماق جبههی حق جوشیده و دنبال دگرگونی کل جهان است. حضرت امام (رحمت الله علیه) از همان روزهای شروع حرکتشان به یکی از بزرگان انقلاب فرمودند که ما میخواهیم سه تا قدم برداریم، اگر هستید بیایید و اگر نیستید کنار بروید. حالا من این سه قدم را تفسیر میکنم:اول اینکه باید در کانون اقتدار شیعه، یا وطن جغرافیایی شیعه (ایران) یک دولت اسلامی تشکیل دهیم.
دوم اینکه باید در جهان اسلام بیداری اسلامی اتفاق بیفتد و هویت اسلامی در مقابل هویت غرب احیا شود. احیای این هویت است که به احیای مجدد تمدن اسلامی و به برخورد تمدنها ختم میشود. هر کجا مسلمانی هست، احساس هویت اسلامی و عزت کند، احساس کند که هویت وابسته، با هویت اصیل ما چالش دارد. هانگتینتون خوب میفهمید که میگفت دوره، دورهی برخورد تمدنهاست و دورهی پایان تاریخ نیست و چه کودکانه برخی میگفتند گفتوگوی تمدنها.
سوم ایجاد بیداری معنوی، آن هم از سنخ معنویت توحید در جامعهی مادی فعلی است. گرایش به معنویت توحیدی در جهان است که همهی معادلات جهانی را به هم میریزد. این به معنای ایجاد شکاف ایدئولوژیک در خود غرب است که در حال رخ دادن است.
بر این اساس، نگاه امام (رحمت الله علیه) این است که انقلاب اسلامی یکی از مراحل حرکتِ جبههی حق به سمت عصر ظهور است. حضرت امام در تاریخ 2 فروردین 68 (یکی دو ماه قبل از رحلتشان) به مهاجرین جنگ تحمیلی پیام عجیبی دادند. ایشان به تناسب حرفهای مهمی میزدند که یکی از آنها این است:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطهی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (ارواحنا فداه) است که خداوند بر همهی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
4. ساخت کشور از منظر این سه نگاه
4-1. سکولاریستها:
نگاه این جریان در این خصوص، در نگاه حداکثری «مأموریت برای وطنم» است که البته در طول تاریخ، بزرگترین خیانتها به وطن نیز توسط همین جریان اتفاق افتاده است؛ از دلالی قرارداد نفتی 1919 تا اسناد مکشوفه از سفارت آمریکا توسط امثال عباس امیرانتظام، خود بیانگر این خیانتهاست. این جریان در مدلی که برای بازسازی کشور میدهند، مدرنیزاسیون را مبنای اصلاح قرائت دینی میداند و تا اجرای تغییرات بنیادین و تغییر در قانون اساسی و حذف اسلامیت از ساختار نظام و حلقهی اصلی اتصال غرب در بین مسلمانها سکولاریستهای مسلمان (ملیمذهبیها) هستند که این قرائت از اسلام، در دنیای اسلام طرفداران زیادی ندارد.این جریان در مدلی که برای بازسازی کشور میدهد، مدرنیزاسیون را مبنای اصلاح قرائت دینی میداند و تا اجرای تغییرات بنیادین و تغییر در قانون اساسی و حذف اسلامیت از ساختار نظام پیش میرود. در این ایده حلقهی اصلی اتصال غرب در بین مسلمانها، سکولاریستهای مسلمان (ملیمذهبیها) هستند و البته که این قرائت از اسلام، در دنیای اسلام طرفداران زیادی ندارد
4-2. طرفداران پیوند مدرنیته و اسلام:
توصیهی این گروه آن است که یک ایران آباد از نوع ژاپن اسلامی بسازیم که این همان «مأموریت برای وطنمِ» دوم است. آنها غرب را قدرتی میدانند که در تکنولوژی و عقلانیت، برتر است و باید آنها را به رسمیت شناخت و با آنها تعامل کرد و در این تعامل، یک ایران آباد مذهبی ساخت. از نظر این جریان، تعامل، گفتوگو، مذاکره، مصالحه، چانهزنی و کوتاه آمدن، امنیت ملی است.4-3. طرفداران تمدن اسلامی:
اما نگاه سوم میگوید این کشور را به پایگاه تحول تمدنی تبدیل کنید. نقطهی کانونی تمدنی اینجاست. این جریان، بر خلاف عدهای که معتقدند ایران قبل از اسلام کانون تمدن بوده است، اما بعد از اسلام کانون تمدن نیست، معتقدند ایران هماکنون نیز کانون تمدن است، ولی تمدنش عوض شده است. بعد از اسلام، ایران کانون تشیع شده است، تمدن عصر ظهور تمدن شیعی است، پس هنوز هم ایران نقطهی کانونی تمدن است، اما تمدنی که نمادش کعبه است، نمادش مدینه، نجف و کربلاست.5. موضع این سه نگاه نسبت به مأموریتهای جهانی
5-1. سکولاریستها:
اینها مأموریتهای جهانی انقلاب اسلامی را انکار میکنند و میگویند ما یک کشور عقبافتاده هستیم. لذا یک کشور عقبافتاده در مقابل پیشرفت و توسعهی غرب چه میتواند انجام دهد5-2. طرفداران پیوند مدرنیته و اسلام:
دیدگاه دوم هم به نسبتی مانند دیدگاه سکولارهاست. میگویند مأموریت جهانی ما این است که یکی از اقمار جامعهی جهانی شویم و تعامل کنیم. نگاه اول و دوم گرچه با هم اختلاف دارند، ولی در عمل، آنجایی که میخواهند الگوهای کلان را طراحی کنند، حتی در الگوی توسعه، نظریهی دوم به نظریهی اول گرایش پیدا میکند و در آن منحل میشود. هر دو در درازمدت در یک تقابل و تعامل فرسایشی، به نفع جریان تجدد عقبنشینی و همهی عرصهها را واگذار میکنند و یک حضور حداقلی را در این میدانها میپذیرند و قانع میشوند5-3. طرفداران تمدن اسلامی:
این دیدگاه میگوید باید یک کشور نمونهی متمدن مذهبی بسازیم. باید از مبارزان عالم دفاع کنیم و بسیجیان عالم را راه بیندازیم و قلههای رفیع عالم را بگیریم و به طرف عصر ظهور حرکت کنیم.حال باید دید مواجههی تمدن غرب با این اختلاف و شکاف ایدئولوژیک چیست؟ غرب در نقطهی برخورد تمدنهاست و فهمیده که انقلاب اسلامی از نو هویت مسلمانها را زنده کرده است و مسلمانها دنبال یک تمدن اسلامی هستند و از پا نمینشینند. لذا تلاش میکند بر این تمدن غالب شود. بر این اساس، یک جنگ همهجانبهی نرم و سخت را طراحی کرده و در کل دنیای اسلام، لشکر چیده است. در جنگ سخت، افغانستان و عراق را گرفته است و در جنگ نرم، روی اموری که مهمترین آن شکاف ایدئولوژیک است، سرمایهگذاری کرده است.
غرب در این مواجهه، روی اسلامگراهای سازشکار و میانهرو (همان گروه اول و دوم که در کل دنیای اسلام و از جمله در ایران نیز هستند) سرمایهگذاری کرده است و تلاش میکند این متحدان بالقوه را به متحد بالفعل تبدیل کند و این شکاف ایدئولوژیک را به یک لبهی درگیری درونتمدنی در خود دنیای اسلام برساند. بنابراین از به قدرت رسیدن این گروه میانهرو و سازشکار به شدت حمایت میکند. تلاش غرب از اول بر این بوده است که با بمباران تبلیغاتی و ایجاد یک جریان ترور، مانند القاعده و یک اسلام انحرافی متحجر طالبانی در دنیا، یک اسلام خوب و بد درست کند و بگوید اسلام انقلابی، یعنی تندرو و اسلام خوب، یعنی اسلام میانهروها؛ در حالی که این غلط است. ما اسلام را به تعبیر امام (رحمت الله علیه) به اسلام ناب و اسلام آمریکایی تقسیم میکنیم و اسلام سومی نداریم.
اصل ایجاد القاعده و طالبان و همکاری آمریکا برای گسترش قرائت سلفیگری از اسلام در جهان، از زمان ریگان برای جا انداختن این تفکر است. بنا بر آماری که خود آنها در زمان ریگان دادهاند، تنها در طول بیست سال، عربستان حداقل 80 میلیارد دلار برای گسترش اسلام با قرائت سلفیگری در دنیا خرج کرده است که این بسیار بیشتر از هزینهای است که شوروی در طول 71 سال (فقط هفت میلیارد دلار) برای گسترش مارکسیسم در بیرون از مرزهای خود خرج کرده است.
جمعبندی
با توجه به فتنهی 88 و رفتارهای گروههای سیاسی رادیکال، به نظر میرسد امکان حضور رسمی جریانهای سکولارمآب در صحنهی انتخابات فراهم نباشد. از این رو، به نظر میرسد صحنهی اصلی رقابت در سال 92 میان دو ایدهی تلفیق اسلام و مدرنیته از یک سو و ایدهی تمدن اسلامی صورت بگیرد و با توجه به شالودهی نظری و کارنامهی سیاسی و معرفتی، رقابت اصلی میان دو تفکر آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله مصباح صورت خواهد گرفت. دربارهی گروههای سیاسی و نسبت هر یک با این ایدهها، در آینده بیشتر خواهیم گفت.(*)منبع:برگرفته از کتاب «کالبدشناسی فرهنگی فتنه» اثر حجتالسلام سید محمد مهدی میرباقری
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}